همانطور که در پست قبل هم گفتم مطالب جسته و گریخته هستند . پس اگر تحت عنوانی خاص به موضوعی اشاره شد بعید نیست که بعدا باز هم به آن موضوع در پستی دیگر اشاره بشود . در واقع خط کشی ها خیلی دقیق نیست .
ما انسان ها همه کالا های ناهمگنی در اختیار داریم . در ذهن خود برای کالا های تحت مالکیت و حتی آنچه در مالکیت ما نیست ( این نکته مهمی است که به ذهنی بودن مفهوم فضای ذهنی اشاره دارد ) یک نوع نرخ مبادله قایلیم . این ممکن نیست مگر آنکه کالا ها خصوصیت مشترکی داشته باشند و بتوان آنها را نسبت به خصوصیت مورد نظر مقایسه نمود . در این مورد اسم این خصوصیت مشترک را مطلوبیت می نهیم . مطلوبیت چیزیست شبیه به وزن . در واقع شناخت مشخصی از آن نداریم . برای تعریف آن مجبور به تعریف نشانه هایش هستیم . مثلا وقتی می گوییم فلان جسم «a» مقدار وزن دارد یعنی که جسم مذکور a برابر واحد اندازه گیری وزن دارد و اینکه واحد اندازه گیری چقدر وزن دارد معلوم نیست . در مورد مطلوبیت هم ماجرا به همین ترتیب است . اگر واحد اندازه گیری مطلوبیت ( پول ) یک عدد کتاب خاص است هر کدام از ما نسبت به این کتاب به نحوی خاص گرایش داریم . چرا که اجسام در ذهن ما شکل می گیرند و احساسی که ما به آنها داریم تنها و تنها توسط خود ما شناخته می شود و موضوعی بیرونی نیست . پس مطلوبیت مفهومی درونی است . در اجتماع چیزی از این چیز نمی دانیم . این چیز قابل ترجمان از فردی به فرد دیگر نیست . یعنی من نمی دانم کالا برای شما چقدر مطلوب است . من تنها می دانم که این کالا برای شما 3 برابر کالای دیگر می ارزد . ولی اینکه «چقدر» چیزی نمی دانم . در عین حال می دانیم که مطلوبیت همگن است . یعنی دارای مفهومی مشترک است . یا حد اقل باید اینگونه فرض کنیم . یعنی مثلا اگر من از موضوعی شاد می شوم و شما هم شاد می شوید می توان گفت که هر دو یک چیز را تجربه کرده ایم ولی در مورد اندازه آن و شدت و کمیت مذکور چیزی نمی دانیم . همانطور که گفتم حداقل باید اینگونه فرض کنیم …
منتظرم
ادامه بده تا بیشتر هر دو یاد بگیریم.
مرسی