در زمینهی فهم علل بحران مالی اخیر(که حالا بخشهای دیگهی اقتصاد رو هم درگیر کرده) از دیدگاههای گوناگون میشه ابراز عقیده کرد. ولی این ابراز نظرها از دید من در سه گروه تقسیم میشن.
یک رویکرد تا اندازهای تکنیکی به موضوع نگاه میکنه و البته پشتبانهی نظری مناسب هم داره. این رویکرد با تکیه بر چارچوبی که بر طبق اون به تحلیل میپرداخته، موضوع رو تبیین میکنه. افرادی که در این گروه قرار میگیرن به طور عمده دید مالی دارن. اینها تعلق خاطری به کلاسیکها ندارن، و در موقعیتهای اجرایی قرار دارن و براشون مهم عبور از بحرانه و نه چگونگی عبور از بحران. برای این افراد خاستگاه پیشنهاد مهم نیست. اگر پیشنهاد تا اندازهای امیدوار کننده باشه باید بهکار گرفته بشه و چارچوب اون در درجهی دومه.
رویکرد بعدی رو میشه در بین مدافعان سرسخت بازار آزاد دید. شکل نزدیک شدن اینها به بحث متفاوته. برای اینها بحران مهم نیست، مهم ایراداتیه که به سیستم وارد میکردن از قبل و میشه بحران رو نتیجهی طبیعی اون مشکلات دونست. برای این گروه حتی مهم نیست که بحران برطرف بشه، بلکه مهم اینه که ایرادات برطرف بشن تا بحران تکرار نشه. دقت بکنید که ممکنه این گروه به این نتیجه برسن که بحران دقیقا نتیجهی اون مشکلات مورد نظر نباشه و اصراری هم بر روی ربط بحران به اون ایرادات نیست، مسیله اینه که ایرادات وجود دارن و اگر با دید گروه اول به اون موضوع نگریسته بشه و از بحران عبور بکنیم این مشکلات در آینده گریبانگیر خواند بود. این گروه مثل گروه اول چارچوب نسبتا محکمی دارن ولی برعکس گروه اول دقیقا چارچوبه که براشون مهمه. اینها منتقد سیستم اجرایی هستن و احتمالا مشاغل آکادمیک دارن. اینها به طور طبیعی تشکیل یک طیف رو میدن که گرایشات گوناگونی در بینشون دیده میشه.
گروه سومی هم هست که مربوط به چپ اقتصادیه که در همه جای دنیا دیده میشن. اینها نه چارچوب دارن و نه اقتصاد رو به شکلی که در دانشگاه تدریس میشه قبول دارن. اینها هم موقعیت پیدا کردن و دارن به شکل موردی به ایرادات اشاره میکنن( چرا که چارچوب ندارن) و با ربط دادن موارد بیربط مثل سیاستمداری که برای انتخابات خودش رو آماده میکنه، شعارهای انتخاباتی سر میدن. برای من یک موضوعی که جای پرسشه در اینه که هدف اینها چیه؟ بی چارچوب صحبت کردن در اقتصاد مثل حرف نزدنه. البته نمیشه گفت کسی یا چارچوب داره یا نداره ولی به هر حال به صورت نسبی میشه از این ماجرا صحبت کرد. من نمیتونم جایی که دوست دارم از کینز استفاده بکنم و در همون مقاله انتهای بحث رو به مارکس ربط بدم و الگوی کلاسیک رو متهم بکنم. هر کدوم از این نظریات خاستگاهی دارن که نمیشه بی توجه به اونها مسایل رو درهموبرهم کرد. شاید بگید گروه اول هم که در این نوشته همین خصوصیت رو داشت که در توضیح باید بگم گروه اول چارچوب تحلیلی دارن ولی چون در جایگاه اجرا قرار دارن از هر ایدهی نزدیک به جریان اصلی(چارچوب تحلیلی مورد توافق کنونی) هم استقبال میکنن و در واقع ابزاری از نظریات استفاده میکنن که قابل درکه(اگرچه شاید قابل دفاع نباشه).
بنظر میرسه که برای گروه اول «بحران» در درجهی اول اهمیت قرار داره، برای گروه دوم بلندمدت اقتصادی خیلی مهمه و برای گروه سوم کل ماجرا یک مانور تبلیغاتیه!
پ.ن. اول: در مجموع گروه سوم از بیخوبن از اقتصاد خوششون نمیآد و از ادبیات حماسی این ماجرا لذت میبرن.
پ.ن. دوم: متاسفانه در ایران نبود یک مدافع چپ اقتصادی تحلیلگر باعث میشه که تقریبا کل چپ در زمرهی گروه سوم قرار بگیرن. ولی مشخصه که اگر شخصی طرفدار چپ اقتصادی باشه و با چارچوب و استدلال صحبت بکنه نه تنها در ایران که همهی دنیا حرفش رو گوش داده و به نظریاتش احترام میذارن.
پ.ن. سوم : جریان انتقادی امروزه مختص به چپ اقتصادی نیست. حتی میشه گفت که چپ اقتصادی حضور چشمگیری هم در این جریان نداره. جریان انتقادی اقتصاد معمولا با دادن پیشنهادهایی در طول زمان و ارایهی نظریاتی باعث اصلاح جریان اصلی شده و این روند ادامه داره و عبور سالها نشون داده که جریان اصلی و جریان انتقادی مدافع بازار آزاد همگرا بودن و با طی شدن زمان، چپ اقتصادی به دلیل عدم کاربرد با جریان اصلی فاصله گرفته.
پ.ن. چهارم: اونچه اینجا مطرح کردم از بابت تقسیمبندی اقتصادی نبود بلکه بیشتر منظورم به کار بردن استدلال در پس حرفها و انگیزهی گروهها بود. به هر حال از دید اقتصادی منتقدین کم نیستن و هر کدوم هم دلایل و چارچوبهای خودشون رو دارن که نه من اطلاع جامع و دقیق از اونها دارم و نه قصد نادیده گرفتنشون رو دارم. همونطور که گفتم منتقدین تشکیل طیف میدن.