مدتی قبل ناصر سوالی مطرح کرد با این مضمون : هنرمندان شاخص اغلب در عصر خودشون مورد توجه قرار نگرفتن و کارهای اونها سالها بعد با اقبال عمومی مواجه شده. نمونههاش هم کم نیستن. «پابلوپیکاسو» یا «نیچه» در بین نویسندگان. آیا این بهخاطر پیشخوانی ترجیحات در بین این افراد نابغهست یا از دید دیگه آیا ترجیحات دیر آپدیت( بهروز) میشن؟
احتمالا متوجهی نقطهی کلیدی بحث شدید. ایرادی وارده مبنی بر اینکه اگر نوابغ تولیداتی دارن که با ترجیحات عامهی مردم هماهنگ نیست پس بازار نوابغ گسترده نیست(به عبارتی مشتری برای محصولشون ندارن) پس به نوعی میشه گفت نوابغ به اندازهای که باید رشد نمیکنن. چه کنیم؟
این ماجرا البته با قیود مختلفی که میگیره ممکنه از ابعاد گوناگونی مورد بحث قرار بگیره ولی من سعی میکنم با رویکرد اقتصادی و بعد از تعریف مسیله جوانب رو روشن بکنم.
لازمه اول حیطهی بحث رو روشن بکنم. ما در مورد چه افرادی صحبت میکنیم؟ چون تعریف پیشینی از نابغه نداریم و نابغه بودن کسی تنها بعد از ارایهی محصول خاص و با گذشت زمان برای ما روشن میشه یک کلاس تعریف میکنیم که شامل انسانهایی میشه که شکل توابع مطلوبیت اونها فاصلهی زیادی از شکل میانگین داره. در واقع اونها غیرعادی هستن و محصولاتی تولید میکنن که به نظر عامه زیبا نیست. این کلاس میتونه روشنفکر، هنرمند، صنعتگر و در مجموع هر دگراندیشی رو شامل بشه.
خیلی ساده این کلاس رو میتونیم منطبق بکنیم بر مفهوم «کارآفرین» در اقتصاد. کارآفرین چند تعریف داره که یکی از اونها اینه: شخصی که ریسک تولید محصول جدید رو در بازار قبول میکنه و در صورت موفقیت بازار به اون پاداش میده. سلیقه به شکل پیشبینی ناپذیر تغییر میکنه با این حساب کارآفرین متخصص پیشبینی سلیقهی بازاره.
تمایز کلاسی که تعریف کردیم با کارآفرین در اینه که انگیزهی کارآفرین کسب سوده و سودش رو هم در صورت وجوب شرایط به سرعت دریافت میکنه ولی انگیزهی هنرمند مشمول گروه تعریفی ما لزوما اینچنین نیست. هنرمند یا نویسنده یا روشنفکر کارمشخصی رو تولید میکنه چرا که غیر اون کار رو نمیتونسته ارایه بده(مثلا به دلیل عقایدش یا سلایقش) یا بهتره بگیم سرسپردگی این نوع فعالیتها به حقیقتی مورد توافق گروه مذکور(مثل اعتقاد به حقیقتی یگانه و یا زیبایی اصیل) باعث میشه که اینها ارزش رو به نزدیک بودن به اصل بدن و نه نظر عامه و ضمنا تقاضای محصول تولیدی این افراد هم به سرعت در بازار ایجاد نمیشه و در واقع باعث میشه که هنرمندان این طبقه با سختی مواجه بشن.
به سوال بپردازیم. سفسطهای که در سوال به نظر من وجود داره در اینه که ما فکر میکنیم نابغهگی خوبه! و سعی داریم اون رو زیاد بکنیم. با وجودی که اگر من به عنوان یک اقتصادخونده افکار آقای الف رو که صد سال قبل میِزیسته قبول دارم و افکار نویسندهی معاصری رو چرند میدونم و دیگر معاصر رو ترجیح میدم این صرفا نظر شخصیه منه(حتی اگر حقیقتی وجود داشته باشه معلوم نیست نزد من باشه و من افراد اون نحله رو تشخیص بدم). نظر عموم مهمه که اون هم با بازار مشخص میشه. صحبت از اینکه «ترجیحات در آینده به سمت خاصی گرایش خواهند داشت(یا ساکن خواهند ماند)» از اونجایی که سمت و سوی این گرایش تصادفیه(و حتی میتونیم فرض کنیم توزیع یکنواخت داره) اینهمانگویی محسوب میشه. در واقع سوال ما ایراد داره. نیازی به این نیست که نخبگان رو پرورش بدیم چرا که به شکل نرماتیو قرار نیست با قضیه برخورد بکنیم(و اصلا چه کسی تشخیص میده که نابغه کیه؟) و دیدگاه ما صرفا باید پازیتیو باشه. دیدگاه نرماتیو اگر در کنار این سیاست قرار بگیره تبدیل میشه به پرورش یک عده همسلیقهی خودمون! پس از اساس میشه گفت این چیز بدی نیست که ترجیحات دیر آپدیت بشن(چیز خوبی هم نیست) بلکه بدی در اینه که سعی بکنیم نظم بازار رو مخدوش بکنیم(حتی اگر این نظم به شکل ایدهآل دیر ایجاد بشه-در این مورد قبلا در مورد تعادل دینامیک و استاتیک توضیح دادم در همین وبلاگ).
ولی به عنوان یک دلالت سیاستگذاری میشه گفت این خوبه که سعی بشه تولیدات متنوع در بازار عرضه بشن چرا که خود تنوع باعث افزایش مطلوبیت میشه پس خوبه که این هم بر اساس دیدگاه لذتطلبی( یوتیلیتیرینیسم) خوب محسوب میشه.
اتفاقا چند وقت قبل همین بحث در تئاتر کشور هم مطرح بود. صحبت این بود که اگر تئاتر خصوصی بشه پیرو سلیقهی عامه میشه و این رو بد میدونستن و توجه نمیکردن که به هر روی حیات مادی اونها باید به نحوی تامین بشه و چه راهی بهتر از بازار برای تامین نیازها. ولی گویا اینجا هم همین موضوع مطرحه که با افرادی مواجه هستیم که دوست ندارن ریسک کار جدید رو قبول بکنن و مسئولیت عدم استقبال از اون رو بر عهده بگیرن. حتی به عنوان یک هدف هم برای فعالیت روشنفکری اگر بپذیریم که «الیت» جماعت باید قدم به قدم عامه رو به سمتی خاص هدایت بکنه دیدگاه و رویکرد بازار واجبه وگرنه با محصولاتی از طبقهی نخبه روبرو خواهیم بود که بسیار جلوتر(یا خیلی بیربطتر) از سلیقهی عامه بوده و تاثیری ندارن.
پس در کل بهتره این سوال رو کنار گذاشت با این رویکرد. البته فکر میکنم که هنوز جوانبی از سوال خوب کاویده نشده که سعی میکنم در ادامه باز هم به اون برگردم و اگر نظری هم داشتید در میون بذارید. سوال واقعا حساس و وابسته به متدولوژی اقتصاده حتی اگر در نگاه اولاینطور به نظر نرسه.
سلام من تازه مطلبتو خوندم. من براي حل مشكل عدم هماهنگي ترجيحات نوابغ و بازار نگاه ديگه اي دارم.من نوابغ رو كساني كه ترجيحاتشون وقفه زماني داره تعريف نميكنم كساني تعريف ميكنم كه ترجيحاتشان بلند مدت تر از ميانگين جامعه است. يعني آنها به ترجيحات نسل هاي اينده نگاه ميكنند و سعي ميكنند مطلوبيتي كه از نسل هاي آينده نصيب |اونها ميشه رو حداكثر كنن. مثلا نوابغ كمتر حرفايي ميزنند كه به زيان نسل هاي
آينده باشه زيرا مي دونن در آينده اين نسل ها براي اون ها بد ميگن پس براي اينكه افرادي جاودانه در تاريخ باقي بمونن توليداتي ميكنند بدون توجه صرف به ترجيحات نسل خودشون اما با توجه به نسل هاي آينده. در ضمن تلاش براي افزايش نبوغ لزوما به معناي برخورد نرماتيو با مساله نيست وقتي ما تلاش ميكنيم كه بازار را براي توليدات نوابغ داغ كنيم تا انگيزه براي توليدات وجود داشته باشد اين به معناي هدايت سليقه ها و توليدات هنري براي مثال نيست.
ناصر جان
جاهایی از تعریفت رو در مورد روشنفکر نمیفهمم. مثلا اینکه روشنفکر چطور ترجیحات رو حدس میزنه؟ چون ترجیحات اتفاقی تغییر میکنن. یا حداقل در اقتصاد مدلی برای پیشبینی ترجیحات معرفی نشده که اگر شده بود خیلی از موضوعات صورت نمیگرفت. اگر این تغییرات رو اتفاقی بدونیم باید بپذیریم که روشنفکر تنها یک تعریف پسینی خواهد داشت. یعنی پس از گذشت زمان ما خواهیم توانست در مورد اینکه شخصی 50 سال قبل در مورد ایدهای نظر خاصی داشته که امروز ما میپسندیم بحث بکنیم. با این توصیف ما نمیتونیم راهکاری برای کمک به روشنفکرها ارایه بدیم. و اونچه از روشنفکرهای احتمالی در اطراف خودمون(همعصر) میبینیم هم صرفا تفاوت ترجیحات اونهاست. در واقع ما بستهی سیاستی نمیتونیم ارایه کنیم.
ولی تعریفت در مورد حداکثر کردن مطلوبیت بر اساس ترجیحات فردا خیلی جالب بود. به نظرم حتی ارزش کار کردن برای مدل شدن رو هم داره. منظورم از مدل یک بحث توصیفی ساخت یافتهست البته.
در مورد اشارهی انتهایی که داشتی هم به نظرم نظرت درسته. به هر حال میشه تلاش کرد برای ایجاد تنوع در اندیشه ولی در مورد مفید بودن این امر خیلی واضح نیستم. یعنی اینکه صرف هزینه برای افزایش مطلوبیت نسل آینده هم بر اساس همسان فرض کردن سلایق نسل آینده با خودمونه. امیدوارم منظورم رو رسونده باشم.
اگر شما فرض بکنی که برخی ترجیحات تغییر نمیکنن در بلند مدت میّة این قاعدهی سیاستی رو مطرح کرد که تلاش برای تنوع اندیشه ثمر بخشه البته سازوکار این تلاش خودش بحث دیگهای داره.
دیدگاهت جالب بود و این پرسش شما خمیریه که حالا حالا ها آب میبره ناصر.